شبکه یک - 26 اسفند 1401

"حقیقتی" که حیف شد ‌("باستانگرایی" و "افسانه باوری")

نشست (از "چهارشنبه سوری" تا "سیزده بدر") _ اسفند ۱۴۰۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در بعضی از پرسش‌های دوستان مطرح شد بخصوص این ایام آخر سال و آغاز سال شمسی، از چهارشنبه سوری تا تعطیلات و مراسم نوروز و سیزده بدر و... این پرسش‌ها مطرح می‌شود. نسبت آن با اساطیر قبل از اسلام، نسبت آن با مفاهیم و ارزش‌های اسلامی و توحیدی و نقش آن در هویت ایرانی ما.

راجع به این مفاهیم ریشه‌دار تاریخی که بعضی از این‌ها به چند هزار سال قبل می‌رسد نباید سیاه و سفید و عجولانه برخورد انفعالی تسلیم‌پذیر یا برخورد پتک‌وار بکنیم بلکه باید این‌ها را از یکدیگر تفکیک کرد و بخشی از آن چیزی که به عنوان فرهنگ ایران قبل از اسلام، یا سایر فرهنگ‌ها قبل از نگاه توحیدی است در واقع همه این‌ها یک ترکیب و تلفیقی از مفاهیم درست و معقول الهی است که پشتوانه عملی و علمی برای اخلاق و انسانیت و عدالت هستند و با معارف توحیدی سازگار و قابل جمع است به شرطی که درست دانسته و فهمیده شود. درست تفسیر بشود و احتیاج به دقت دارد. به این معنا همان که فقه اسلام زرتشتیان را اهل کتاب می‌داند یعنی مثل مسیحی و یهودی، این‌ها را پیروان انبیاء بزرگ الهی می‌داند و معنی‌اش این است که پس جناب حضرت زرتشت پیام آور الهی بوده است. گرچه نه تاریخ تولد و وفات زرتشت معلوم است نه محل تولد، از چند هزار سال، از سه – چهار سال گفتند تا هشت هزار قبل، بعضی‌ها بیشتر گفته‌اند. بعضی‌ها گفته‌اند از غرب ایران و آذربایجان بوده، بعضی‌ها گفته‌اند در شمال شرق ایران بوده، در بخش‌هایی از خراسان یا خوارزم یا بلخ یا چه و چه. نه زمان و مکان ایشان به لحاظ تاریخی روشن نیست. بخش‌های مهمی از زندگی و تعالیم ایشان هم همین‌طور. یا در طول تاریخ از بین رفته و یا بخش‌های مهمی از آن تحریف شده است. همان کاری که با حضرت موسی‌بن‌عمران و حضرت عیسی‌بن‌مریم شده با حضرت زرتشت هم شده است. حتی بعضی‌ها معتقدند که زرتشت همان حضرت ابراهیم(ع) بوده است. بخشی از تعالیم که امروز جزو عقاید اهل کتاب است که بین این‌ها از همه قدیمی‌تر زرتشت است و بعد حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) است و این سه‌تا در فقه شیعه اهل کتاب دانسته می‌شوند یعنی آزادی دین، احترام، معابد خودشان و قوانین خاص خودشان را می‌توانند در حکومت اسلامی داشته باشند و اجرا کنند چون در صدر اسلام هم همین‌طور بود. احکام اسلام به نام اهل ذمّه که به عنوان یک شهروند غیر مسلمان باید مشمول عدالت و امنیت و همه حقوق شهروندی باشند، آزادی دین و عبادت هم دارند و مثل مسلمانان هم این‌ها باید مالیات بدهند. مالیات مسلمین و غیر مسلمین به آن خمس و زکات می‌گفتند، به این جزیه و خراج و از این قبیل می‌گفتند. اگر که مسلمان می‌شوید مثل بقیه هستید اگر هم نمی‌شوید باز هم از حقوق اجتماعی و آزادی برخوردار هستید کسی حق ظلم کردن به اهل کتاب و غیر مسلمانان را ندارد، حق توهین به مقدسات آن‌ها را ندارد و قرآن می‌فرماید حتی به بت‌پرستان هم نباید فحش بدهید حتی به بت‌پرستان نباید ظلم کنید، با بت‌پرستی به روش درست مبارزه کنید. اگر آن‌ها با شما جنگیدند و با شمشیر و زبان زور بودند خب جواب زور، زور است و الا حق ندارید که زور بگویید و برخوردهای نادرستی با آن‌ها بشود. اما این که جناب زرتشت که بوده و چه می‌گفتند؟ حتی راجع به مانی و مزدک اختلاف نظرهایی هست اگر کسی موافق بوده چیزی گفته و اگر هم مخالف بوده چیزی گفته، چیز واضح و روشنی ما امروز در دست نداریم که بتوانیم قضاوت قطعی بکنیم. حتی بزرگان، مثلاً مرحوم علامه طباطبایی(ره) می‌گفت به نظر من حتی بودا هم می‌توانسته پیامبر بوده باشد حضرت بودا، و بعد تعالیم این‌ها تحریف شده است. بودا هم مربوط به 6 هزار سال پیش یا بیشتر است. الآن شما در هندوئیزم و در بودیزم، هم عرفان‌های سرخپوستی، آسیایی، آمریکایی، آفریقایی، اروپایی، آمریکای لاتین، حرف‌های حساب، رگه‌هایی از معنویت، رگه‌هایی از شریعت و عدالت، نگاه دینی و توحیدی درست در کنار رگه‌های بسیاری از خرافات و شرک می‌بینید و تفکیک این‌ها از هم، یک جاهایی آسان است و یک جاهایی آسان نیست. ممکن است جناب زرتشت و بودا همه جزو انبیای الهی بودند که سخنان و تعالیم آن‌ها به تدریج تحریف شده است. وقتی حضرت عیسی(ع) که از همه این‌ها جدیدتر و دیرتر آمده است، دو هزار سال پیش بوده، ایشان که خود را بنده خدا می‌دانست یک مرتبه خدا و پسر خدا بشود خب آیین زرتشت و بودا که چند هزار سال قبل از آن بودند وضعیت آن دیگر روشن است.  بنابراین نمی‌شود تمام آنچه که به نام عقاید و دیدگاه‌های ایرانی قبل از اسلام دانسته شده، از میترائیزم و زرتشتی همه را یکدست و یکجا گفت که همه این‌ها خرافه و شرک است یا نه گفت همه این‌ها دین است و مطالب درست و مطابق با عقلانیت و عدالت است و یک معنویت پاکیزه‌ای است. نه، بلکه ترکیبی از چیزهای درست و نادرست است. خرافات، شرک، و بعضی از مفاهیم الهی است. حالا ما ایرانی هستیم می‌خواهیم ببینیم در ایران قبل از اسلام، یک آثار و بقایایی از این‌ها مانده که این‌ها هم آن‌ها نیست معنی و کارکرد آن‌ها عوض شده است. یک وقتی عرض کردم همین چهارشنبه سوری طبق نظر اکثر صاحبنظران تاریخی و تقویم‌شناس، اصلاً ‌در ایران قبل از اسلام چهارشنبه‌ای مطرح نبوده، هفته‌ای نبوده، تقویم بوده، سی روز، هر روز یک اسمی داشته است این اسم‌هایی که الآن ما روی ماه‌های شمسی گذاشتیم اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، این‌ها همه نام اشپاسبندان، فرشتگان یا خدایانی در ایران باستان بودند و همه این‌ها اسم یک روز در ماه بوده است. هفته‌ای نبوده که چهارشنبه و جمعه داشته باشد تا بخواهد چهارشنبه سوری‌ای باشد. این مراسمی که در دوران ما یکی دو قرن اخیر، بخصوص در زمان پیش از انقلاب این‌ها رسم شده که از روی آتش بپریم و بگوییم سرخی تو از من و زردی من از تو، همه این‌ها چیزهایی است که درست کردند و این‌ها هیچ ربطی به ایران قبل از اسلام ندارد ما هم این کارها را کردیم که از روی آتش بپریم و شادی کنیم، به عنوان بازی و تفریح اشکالی ندارد اما به این عنوان که این‌ها فرهنگ اصیل ایرانی پیش از اسلام بوده یا حتی زرتشتی بودند نه. در ایران پیش از اسلام چهارشنبه‌ای نبوده که بخواهد چهارشنبه‌سوری باشد. زرتشتیان هم آتش را مقدس می‌دانستند از روی آتش نمی‌پریدند و با آتش بازی نمی‌کردند. اطراف آتش یا رو به آتش می‌نشستند و آن را سمبل خدایان می‌دانستند و عبادت و دعا می‌کردند. حالا این که این چهارشنبه سوری قبل از اسلام این مراسم نبوده است. از روی آتش هم نمی‌پریدند من از بعضی از بزرگان برادران زرتشتی از علمایشان پرسیدم گفتند ما هرگز چیزی به عنوان پریدن از روی آتش و این بازی‌ها در زرتشت نداریم و نداشتیم. این‌ها زمان پیش از پهلوی و قاجار این کارها باب شد و درست شد. یک جور لوث کردن این مفاهیم به اصطلاح مذهبی ایران پیش از اسلام بود. همان بلایی که سر کریسمس آوردند همان بلایی که سر جشن‌هایی که ریشه مذهبی و معنوی داشتند. همان هالووین که یاد مرگ و گورستان بوده، تبدیل به مُرده‌بازی و مسخره بازی و ترساندن همدیگر شده است. با نوروز و چهارشنبه سوری و سیزده‌بدر همین کار را کردند. آن مقداری که در ایران قبل از اسلام بوده، اصلاً بازی و تفریح نبوده، این‌ها آیین‌های مذهبی بوده و در جهت یاد خدایان و فرشتگان و مرگ و خیرات بوده است. زرتشتی‌ها در روزهای آخر سال یا روزهای خاص مذهبی روی پشت‌بام آتش می‌افروختند که ارواح مردگان‌شان یا خدایان، اشپاسبندان، فرشتگان، بیایند آن‌جا نازل بشوند. بعد از اسلام هم این‌ها کارکردهایی داشته است. یک عده‌ای گفتند آتش افروختن در چهارشنبه را، قیام مختار و ایرانیانی که در کوفه و عراق بودند به عنوان آغاز نهضت و جشن پیروزی علیه قاتلان امام حسین(ع) داشته‌اند. همین‌طور مصادیق مختلفی برای آن شمرده شده است.

همین‌طور سیزده‌بدر را بعضی‌ها می‌گویند یک جریان ضد ایرانی بود که همسر یهودی خشایارشاه علیه صدراعظم و طرفداران او که این‌ها پیش شاه آمدند و گفتند این یهودیانی که ایران آمدند و ایران به آن‌ها خدمت کرد و زمان کوروش آن‌ها را آزاد کرد حالا به ایران آمدند به آن‌ها آزادی و مقامات دادیم این‌ها مشغول توطئه هستند و... خشایارشاه گفت پس برو این‌ها را مجازات کن. یک آخوند یهودی که مخفی هم می‌کرد و خودش را یهودی معرفی نمی‌کرد و دخترش زن خشایارشاه هست، که این ماجراها در کتاب مقدس در عهد عتیق آمده است، او می‌آید شاه را مست می‌کند و ماجرا را معکوس می‌گوید که این صدر اعظم تو دارد اذیت می‌کند و می‌خواهد ماها را چه کند و... شاه در همان حالت مستی می‌گوید پس شما بروید خودشان را بکشید، اجازه کشتار ایرانیانی را می‌گیرند و هزاران هزار، و در بعضی از منابع صحبت ده‌ها هزار نفر از ایران هست که در این روز می‌کشند و قتل عام می‌کنند و سیزده بدر را می‌گویند روزی است که ایرانیان از خانه‌هایشان خارج شدند که به بیابان‌ها بروند و قایم شوند که گرفتار این کشتار یهودیان نشوند! ولی الآن سیزده بدر، یک معنا و یک کارکرد دیگری پیدا کرده و یک چیز دیگری شده است. همه چیز به بازی‌ها و تفریحات تبدیل شده است. حالا می‌خواهیم بیرون برویم و تفریح کنیم عیبی ندارد اما بدانیم آن سیزده بدری که ما الآن می‌گوییم غیر از آن چیزی است که بوده است. مثل این که طبق یک نقل مربوط به دفاع از خانواده توسط یک کشیش در برابر ارتش روم بوده است برای این که دیگر جوان‌ها نمی‌رفتند با ارتش ایران بجنگند و روم شکسته خورده بود امپراطور روم دستور داد که یک مدتی هیچ جوانی نباید ازدواج کند و باید بیایند بجنگند. آن وقت کشیشی پیدا می‌شود که مخفیانه بین این‌ها ازدواج برقرار می‌کند بعد هم ارتش روم می‌آید این کشیش را می‌کشد. خب حالا یک کشیش یک آدم مذهبی برای دفاع از خانواده یک کاری کرده، الآن این‌جا به جشن دختربازی و بی‌ناموسی تبدیل کردند! یک کسی با زن شوهردار و مردی که زن دارد با یکی دیگر، یا دوست دختر و پسر تبدیل کردند. این جشن یک معنای دیگری داشت. ریشه ولنتاین معلوم نیست چون چیزهای مختلفی گفته‌اند اما یکی از نقل‌هایش این است که ولنتاین یک کشیشی است که به دست ارتش روم کشته شده، چون روم در جنگیدن با ایرانی‌ها سرباز کم آورده است. خب این آدمی که رفته ازدواج راه می‌انداخته بعد ارتش امپراطوری روم او را کشته، در راه دفاع از تشکیل خانواده مشروع و ازدواج کشته شده، اما الآن بهانه‌ای برای دختربازی و از این قبیل شده است! معنی همه چیز را عوض می‌کنند.

حالا این اساطیر ایران قبل از اسلام، اجمالاً بدانیم آن بخش‌هایی که نگاه‌های الهی و تربیتی بوده است در همین اساطیر ایران باستان در همین آیین زرتشت و قبل از آن و حتی در میترائیزم، در هندوئیزم، چه برسد به مسیحیت و یهود وجود دارد اما همه این‌ها آمیخته با یکسری خرافات و جهل و چیزهای عجیب و غریبی است. وقتی می‌گویند فرهنگ ایران پیش از اسلام، اساطیر و دین آن چه بوده، بدانیم چه بوده، بعد هرکس می‌خواهد دفاع کند و هرکس می‌خواهد حمله کند، اِشکال کند و نقد کند درست این‌ها را از هم تفکیک کند.

اما بخش مهمی از آنچه که به نام ایران قبل از اسلام مطرح هستند این‌ها جزو اساطیر، اسطوره و افسانه هستند و حتی جزو تاریخ هم نیستند در دوران پیشاتاریخ هستند که هیچ سند تاریخی‌ای برای اثبات اصل آن نیست چه رسد به جزئیات و توضیح آن. اصلاً اسطوره و اساطیر را چگونه معنا می‌کنند می‌گویند اساطیر جزئیات و نحوه تفکر و طرز تفکر در دوران‌های کهن و دوران‌هایی که حتی جوامعی که نگاه‌های توحیدی نداشتند و گرفتار شرک و خرافه بودند به این اساطیر می‌گویند. دوران‌های پیش‌تاریخی و سخنگوی بازمانده‌هایی که از زیر خروارها خاک بیرون بیاید و با یکسری حدس و گمان و تخیل این حاضر است تکمیل بشود. در واقع اساطیر نماینده نوع فرهنگ زندگی یک جامعه بودند با رویکرد و گرایش و یا برچسب دینی و یا حتی غیر دینی. لذا حتی قرآن کریم می‌فرماید وقتی انبیاء می‌آمدند با مردم از یک معنویت توحیدی یعنی معنویت در کنار عقلانیت و عدالت سخن می‌گفتند و می‌گفتند خدایان توهم است و نگاه‌هایتان به خدا عقلانی و توحیدی باشد این‌ها می‌گفتند «إن هو الا اساطیر الاولین» می‌گویند این حرف‌ها چیست؟ این‌ها همان اساطیر الاولین است. این‌ها جزو همان اساطیر است. شما اسطوره‌های خودتان را می‌گویید ما هم اسطوره‌های خودمان را داشتیم. ما همان چیزی که آبائنا پدران و اجداد ما می‌گفتند ما همان قصه‌ها و اسطوره‌ها را قبول داریم این‌ها اسطوره‌های خودتان است. به انبیاء این را می‌گفتند. در شرق و غرب، هرجا که انبیاء سراغ آن‌ها می‌رفتند.

اما آنچه که ما در ایران پیش از اسلام از دوره‌های ابتدایی تا دوره ساسانی، از هخامنشی قبل از آن تا دوره ساسانی و قبل از اسلام داریم یکسری اساطیر هند و ایرانی و هند و اروپایی است و مطالبی راجع به آفرینش دارد و راجع به آنچه که پس از آن اتفاق افتاده و آنچه حتی در آخرالزمان خواهد افتاد که در همه این‌ها یک رگه‌هایی از حقیقت است که به وضوح تحریف شده است. در اسطوره‌های هند و ایرانی و هند و اروپایی که حالا می‌گویم چرا این دوتاست، کل آفرینش و حیات بشر و هستی را به 12 هزار سال تقسیم می‌کنند و می‌گویند 4 دوره سه هزار ساله هست. سه هزار سال اول هم دو تکه دارد یک بخش آن قلمروی اورمزدی و نور است و یک بخش هم قلمروی اهریمنی و سیاه است. در بخش اورمزدی انشاسبندان و ایزدان هستند که ارباب انواع، خدایان، فرشته‌ها و از این قبیل. در قلمروی اهریمنی دیوها هستند. در سه هزار سال دوم پیش‌نمونه‌های دنیوی و گیتی‌ای پیدا می‌شود. در سه هزار سال سوم، این‌ها اساطیر و فرهنگ ایران قبل از اسلام است. در سه هزار سوم، اهریمن حمله می‌کند و وضعیت آن پیش نمونه‌ها اولین زوج آدم، اولین زن و مرد، و بعد هم فرمانروایانی که از نسل این‌ها هستند و رویدادهایی که پیش می‌آید و بعد به سلسله پیشدادیان و کیانیان می‌رسیم تا بعد وارد تاریخ ایران در دوره بعد از این اساطیر می‌شود.

می‌دانید که معنی اسطوره چیست؟ در حوزه فلسفه دین و جامعه‌شناسی دین و فرهنگ‌شناسی و فیلسوفان فرهنگ، می‌گویند اسطوره عمدتاً واکنش انسان ناتوان است. ناتوانی انسان در برابر درماندگی و ضعف آن در برابر آرزوها و ترس او از حوادث است. منشأ آن ترس و جهل و آرزوهای سرکوفته است و باعث می‌شود قدرت تخیّل در انسان‌ها فعال بشود و همین‌طور خدایانی را خلق کنند و بعد شهریاران و پهلوانان خدایان زمینی بشوند و یا گاهی برعکس، یک قهرمان تاریخی متوسط معمولی تبدیل به یک موجود اسطوره‌ای بشود و یک قهرمان خیالی و همه ویژگی‌های خارق‌العاده و اعجازآثار را به او نسبت بدهند. آن وقت این‌طوری قهرمان از صورت یک موجود و بشر عادی خارج می‌شود و همزمان اسطوره، یعنی احساسات آدم‌ها وقتی که مجسم می‌شود این تجسم احساسات در واقع اسطوره است و اسطوره‌سازی می‌کند و به یک شکل ناخودآگاهی برای این که گرفتاری‌ها و نارضایتی‌ها و حتی اعتراضات را یک طوری مهار کند و تقلیل بدهد یک آرامشی بدهد هر کسی یک داستان و افسانه و اسطوره‌ای را قبول می‌کند و تکرار این‌ها کم‌کم به آئین‌های دینی مذهبی تبدیل می‌شود و کم‌کم این‌ها فکر می‌کنند این‌ها واقعی هستند! منشأ اسطوره، جهل بشر است چون از علت واقعی حوادث بی‌اطلاع است با تخیّل برایش علت می‌تراشد، انگیزه‌ها، این‌ها همه خرافاتی هستند که ساخته می‌شوند و کم‌کم تخیل را با واقعیت‌هایی پیوند می‌دهند و در واقع به واقعیاتی تحمیل می‌شوند. اصل این حرف درست است. بشر هزاران سال است که گرفتار شرک و خرافه است و همچنان هم گرفتار است. اما این که در مورد هرچه محسوس نیست و بلکه قلمروی معقولات و مشهودات را که قابل برهان فلسفی و کشف عرفانی است و هر اطلاع و آگاهی فراحسی و فرامادی را از نوع اساطیر بدانیم این برایش هیچ دلیل و استدلال فلسفی و علمی وجود ندارد، این اِشکال درست است. بخشی از عقاید بشر، همین اساطیر و شرک و خرافات، محصول ترس و جهل و عجز بشر است. محصول توهم اوست. اما این که هر چه مادی و محسوس نیست و هرچه را که ما علت مادی آن را ندانیم پس این اساساً وجود ندارد یا علتی ندارد این خلاف برهان عقلی است و به هیچ وجه قابل اثبات نیست و کسی هم چنین ادعایی نکرده است. اما این اساطیر که همه جا هست از این جهت مفید است که عقاید و فرهنگ مردمان یک جامعه‌ای را بخصوص در دوره‌های باستانی آن بتوانیم اجمالاً بشناسیم یعنی اگر اساطیر را بتوانیم درست بررسی کنیم خیلی کمک می‌کند به فهم تاریخ کهن و لذا این اسطوره‌شناسی اگر نباشد باستان‌شناسی‌ها خیلی وقت‌ها گنگ و بی‌زبان می‌مانند یعنی این اسطوره‌شناسی‌ها می‌تواند کمک کند که نهادها و تمدن‌های ابتدایی و این که چه نوع ارتباطی اقوام با همدیگر داشتند؟ چه نگاهی به دین و معنویت داشتند؟ این‌ها کمک می‌کند یک بخش‌هایی که در باستان‌شناسی‌ها مبهم است یک کمی روشن‌تر بشود و الا ما نه در باستان‌شناسی، نه در اسطوره‌شناسی، هیچ کشف قطعی‌ای نداریم که بطور قطع بگوییم حتماً این بوده و چنین بوده و در آن زمان و مکان بوده و این علت و ماهیت آن بوده است. نه، این‌ها یک مقداری یافته‌هایی است که در حد اعتبار آن یافته‌ها می‌شود گاهی حدس و تحلیل‌هایی کرد. البته به همین اندازه هم چیزهای مهمی از گذشته اجمالاً به دست می‌آید. اما وقتی یک فلسفه مادی پشت این اسطوره‌شناسی و باستان‌شناسی می‌آید یک نگاه مادی تحمیل می‌شود آن وقت فرق بین توحید و شرک، فرقی بین حقیقت و خرافه قائل نیستند. این‌جای آن مشکل دارد.

نکته دیگر این که، اساطیر قبل و بعد عید نوروز و تحویل سال، اغلب کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند ایران باستان، این اسطوره‌ها را نه خواندند نه می‌فهمند که چیست؟ همین‌طور یک کلیاتی مبهمی است. آنچه که به نام اسطوره‌های ایرانی قبل از اسلام مطرح است این‌ها اولاً یک دست نیست و نبوده و منابع مختلفی دارد. بخشی از این‌ها منابع هندی دارد. چون ریشه‌های ایران و فرهنگ ایران و هند، یکی بوده است یعنی تعبیر هند و ایرانی که بوده از این‌جاست. یعنی یک فرهنگ مشترکی است چون طبق آنچه که در تاریخ به عنوان نظریه قوی‌تر نه قطعی، یک نظریه‌ای که دلایل بیشتری برای آن پیدا کردند و خیلی‌ها اجمالاً به آن معتقد هستند این است که آریایی‌ها از خارج از این منطقه خارج از ایران آمدند. طبق بعضی از نقل‌های تاریخی این‌ها از سیبری و روسیه، شمال ایران، آریایی‌ها از شمال آمدند اصل‌شان برای آن‌جاست. این‌ها به ایران آمدند و سرزمین ایران را از ساکنان اصلی آن که این‌جا بودند با زور و جنگ گرفتند و بخشی از این‌ها به هند رفتند و بخشی هم به سمت غرب و به سمت اروپا رفتند. حالا این تعبیر هند و ایرانی و هند و اروپایی که گفته می‌شود روشن باشد. پس آریایی‌ها طبق این نقل، از خارج از ایران، از شمال از منطقه سیبری و روسیه اهل آن‌جا بودند آمدند ایران را گرفتند، ساکنان اولیه آن را زدند و از بین بردند و یا به بردگی گرفتند بعد یک عده‌ای از آن‌ها به هند رفتند و یک عده‌ای هم بعدها به غرب و اروپا رفتند. طبق این نقل که عرض کردم یک چیز مشخصی هم بطور قطعی ندارد. ریشه بخشی از اساطیر ایران، هندی است یعنی بخشی از آنچه که الآن به عنوان فرهنگ ایران قبل از اسلام می‌شناسیم ایران اساطیری قبل از هخامنشی و بعد از آن، یک بخشی از آن از فرهنگ هندی است. یکی وداها هستند که قدیمی‌ترین آثار هندی به زبان سانسکریت هستند که خود این 4 بخش داشت. یکی وداها که قدیمی‌ترین آن‌ها هستند 4 بخش دارد یکی ریگ‌ودا که این قدیمی‌ترین بخش ودا هست، هم‌ردیف با بخش‌هایی از اوستا آن گادها یا گاهان که حدود شاید بیش از هزار سرود است که این‌ها نسل به نسل شفاهی نقل می‌شده، قرن‌ها بعد این‌ها مکتوب شده است و نیایش خدایان کهن آریایی است که این‌ها جزو منابع فرهنگ هند است. در آیین هندوئیزم بود و در بخش‌هایی از اوستا هم هست. یکسری از اساطیر ایران برای این‌جاست یعنی ریشه‌های ودایی دارد یا یجورودا که دعاهایی است که ادامه دعاهای ریگ‌ودا است که این‌ها به شکل نثر است یا سامه‌ودا که این‌ها سرودهایی است که وقتی هندی‌ها و قربانی می‌کردند و دعا می‌کردند این سرودها را می‌خواندند. اثر و ودا هست که یکسری سِحر و جادو است که مربوط به دوره‌های هند باستان است که بخاطر بعضی از دردها، ترس‌ها، گرفتاری‌ها و بعضی از بیماری‌ها از این جادوها و اوراد استفاده می‌کردند و یک بخشی هم طبق قدیم بوده که از هند در ایران بود. منبع دیگری که اساطیر ایرانی بخشی از آن‌ها از اوپانیشادها بوده که این‌ها بخش‌های جدیدتر ودای هستند. این‌ها هم دعا برای خدایان بودند. مهابهاراتا که این‌ها مربوط به خدایان جوان‌تر هستند یعنی دوره‌های متأخرتر بوده برای دعا پیش خدایان. این‌ها منابع هندی اساطیر ایران است. یک بخشی هم منابع اوستایی است که جزو زبان‌های باستانی بوده است که این هم مدت‌ها نقل شده است. ظاهراً حدس می‌زنند در دوره ساسانی کم‌کم که خط پهلوی شده، موبدان که خط زرتشتی دور هم جمع شدند و با آن خط این‌ها کم‌کم مکتوب شده است. اوستای ساسانی بیش از 20 کتاب بوده که مدت‌ها سینه به سینه نقل می‌شده است و بعد مکتوب شده است. و این اوستایی که مانده، بخش کوچکی از آن اوستای دوره ساسانی است یعنی شاید حدود یک چهارم آن اوستا است. می‌گوید اوستای اصلی حداقل 4 برابر این اوستا بوده و خودش 5 کتاب داشته است. یک بخشی سرودهای دینی و دعاها بوده که باستانی‌ترین و قدیمی‌ترین بخش اوستا همین‌ها بوده است همان گادها یا گاته‌ها که ادعا شده این‌ها سرودها و دعاهای خود جناب زرتشت بوده است. یک بخشی هم سرودهایی خطاب به خدایان باستانی بوده است. یک بخشی هم راجع به اساطیر زرتشتی است که به مسئله سبک زندگی آن دوران و آن‌ها بی‌ارتباط نبوده است. یک بخشی هم از منابع اساطیر ایران که مربوط به ایران قبل از اسلام است خلاصه‌ای از اوستای ساسانی است که دعاها و اوراد باستانی در آن هست. پس اوستای ایرانی یک بخش آن منابع هندی است مشترک با هندوئیزم است. یک بخشی منابع اوستایی است و یک بخش دیگر هم منابع مانوی از آیین مانی است. نوشته‌های مانی و پیروانش. از نظر مانی و مانوی‌ها این‌ها اسطوره‌هایی که مربوط به سه دوره آفرینش بوده است. این هم وارد دیدگاه‌های ایران پیش از اسلام بوده است. قدیمی‌ترین اثری که مربوط به آیین مانوی است گفته شده که در قرن سوم و چهارم میلادی این‌ها نوشته شده ولی جدیدترین آن‌ها و دیرترین آن‌ها قرن هفتم و هشتم میلادی است یعنی قرن‌های بعد این‌ها به نام مانی و مانوی نوشته شده است که آن هم یکسری از اسطوره‌هایی است که این‌ها همچنان جزو اساطیر ایران باستان قبل از اسلام مانده است.

منبع دیگر هم گفتند منابع پهلوی است که همه این‌ها در کتاب‌ها هست دوستان می‌توانند بروند ببینند منتهی چون نمی‌روید ببینید من یک خلاصه‌ای از آن‌ها را خدمت شما عرض می‌کنم. در منابع پهلوی که اغلب این‌ها مربوط به بعد از اسلام است. اغلب‌شان در قرن سوم هجری در ایران مسلمان این‌ها نوشته شده است سنت‌ها و ریشه‌هایش مربوط به دوره ساسانی و ایران قبل از اسلام بوده است اما تدوین آن در ایران پس از اسلام در قرن سوم اتفاق افتاده است. منابع پهلوی دین‌کرد بوده که خیلی از اسطوره‌ها در آن بود. یک بخشی آغاز آفرینش را دارد توضیح می‌دهد. از دوره پیشدادیان تا دوره تازیان، تاریخ اسلام است. بخشی راجع به جغرافیای اساطیری است یعنی از نقاطی نام می‌برد که در هیچ جای تاریخ ثبت نشده است و خودش جغرافیای اساطیری است که هم روایت ایرانی از آن‌ها هست هم روایت هندی. و یک بخشی راجع به آفرینش و راجع به ظهور زرتشت است و یک بخشی هم راجع به پایان تاریخ و رستاخیز و پایان جهان است. یکسری هم روایات پهلوی است که آداب و رسوم دینی است یا گزارش راجع به آسمان‌ها و راجع به شخصیت‌های اساطیری، راجع به جمشید، راجع به مَشیه و مشیانه، که قابل تطبیق بر آدم و حوا و از این قبیل است. به هر صورت منابعی از این قبیل هست. کارنامه اردشیر بابکان و بعضی از ترجمه‌های اوستا به زبان پهلوی، این‌ها هم یک دسته هستند.

یک دسته دیگر از اساطیر ایران قبل از اسلام منابع عربی – فارسی بعد از اسلام است که این‌ها تاریخ‌هایی راجع به ایران قبل از اسلام است که این آثار و تاریخ‌ها بعد از اسلام نوشته و توسط ایرانیان عمدتاً مسلمان نوشته شده است. منابع عربی و فارسی، تاریخ‌هایی که موضوع آن ایران پیش از اسلام بوده است و این‌ها به زبان فارسی و عربی نوشته شده است. این‌ها از روی منابعی مثل خدای‌نامه و روایت‌های کتبی و شفاهی که بعدها شاهنامه هم بر اساس همان خدای‌نامه‌ها نوشته شده است. یکسری روایت‌ها و سنت‌های باستانی است. مثلاً «تاریخ طبری»، «تاریخ یعقوبی»، «تاریخ بلعمی»، «تاریخ مسعودی»، تاریخ "حمزه اصفهانی" «سنی ملوک الارض و الانبیاء» که تاریخ شاهان و انبیاء را می‌گوید. «شاهنامه کهن» یا تاریخی که "ثعالبی" نوشته است و از این قبیل. «شاهنامه» که یک منبع مهم برای اساطیر و حماسه‌های ایرانی پیش از اسلام است، در واقع فارسی شده بخشی از این خدای‌نامه‌هاست یعنی روایت‌هایی که شفاهی سینه به سینه بوده است این‌ها را فردوسی در شاهنامه نقل می‌کند و روایات مختلفی را خودش با هم ترکیب و تلفیق کرده است. لذا یک شخصیت‌هایی در «شاهنامه» فردوسی هست که در منابع اساطیر ایران قبل از اسلام این‌ها نیست. نه در اوستا هست، نه در منابع پهلوی است، نه در منابع هندی است. این‌ها را فردوسی خودش به عنوان یک هنرمند، شاعر و خلّاق، این‌ها را خودش ابداع کرده است برای این که آن حالت هنری و داستانی حفظ بشود یک بخشی هم این‌هاست که در اساطیر نبوده ولی در شاهنامه هست. یک چیزهایی هم کسانی گفتند در تاریخ بوده که اصلاً در شاهنامه نیست. مثلاً شما اصلاً اسمی از کوروش در شاهنامه نمی‌بینید. و لذا بعضی‌ها اصل وجود کوروش را تردید کردند لااقل با این عظمتی که از او یاد می‌شود.

مورخان دو گروه هستند، بعضی‌ها می‌گویند کوروش اساساً یک ساخته تاریخی است اما بعضی‌ها می‌گویند یک کوروشکی بوده! یک کوروشی بوده اما این نبوده بیش از اندازه بزرگش کرده‌اند. اما بعضی‌ها هم می‌گویند نه، واقعاً بوده است. آن‌هایی که می‌گویند بوده، می‌گویند یک کسی بوده شاه ایران مثل امپراطور روم، این‌ها امپریالیسم بودند و سرزمین‌های دیگران را اشغال می‌کردند و بعضی‌ها هم معتقدند که کوروش یک حاکم دینی الهی بوده، و حتی بعضی مثل مرحوم علامه طباطبایی(ره) و دیگرانی می‌گویند کوروش همان ذوالقرنین است که قرآن کریم خیلی با احترام از او یاد کرده است. و یک انسان الهی، یک حکومت الهی دینی، طبق این تاریخ‌ها شاید نخستین و بزرگترین حکومت دینی در جهان بوده است که بنابراین راجع به کوروش، جمع‌بندی قطعی‌ای وجود ندارد. از انکار اصل آن هست و استناد به این که چرا در شاهنامه اسم کوروش نیامده است چطور می‌شود شاهانی به این بزرگی بودند و اسم‌شان نیاید؟ و استدلال‌های دیگری. راجع به این جایی که به نام قبر و مزار کوروش می‌گویند که هیچ سند تاریخی ندارد و این‌جا نبوده و این‌طور نبوده، و همین‌طور چیزهای ساختگی که ایدئولوژیست‌های یهودی و ماسونی و انگلیسی زمان شاه این‌ها را ساختند. دروغ‌هایی گفتند برای این که یک ایدئولوژی قلابی برای رژیمی که بهره‌ای حتی از غیرت ایرانی، حتی عظمت هخامنشی هم نداشت بلکه نوکر آمریکا و انگلیس بود یک وجهه پوشالی برای این درست کنند و از آن علیه اسلام استفاده کنند اما ایران هخامنشی، ایران هخامنشی که امپراطوری روم را شکست می‌داد. خشایارشاه که رفت یونان را گرفت و تا آتن هست. شما چطور ورثه او هستید که از اول انگلیس‌ها و اربابان خارجی شما را آوردند و تا آخر هم نوکر این‌ها بودید! خودشان شما را می‌آوردند و خودشان هم شما را برمی‌داشتند! شما چه ربطی به کوروش و داریوش دارید؟ آن‌ها حداقل، هم هخامنشیان و هم ساسانیان وقتی با روم و یونان و غرب می‌جنگیدند این‌ها همیشه با آن‌ها درگیر بودند گاهی پیروز می‌شدند و تسلیم دشمن و نوکر آن‌ها نمی‌شدند چطور است که شما نوکر غرب هستید؟ کاشکی که یک صدم کوروش و داریوش و لااقل یک صدم شاهان ساسانی بودید.

حالا اجمالاً می‌خواهم عرض کنم که این اختلاف نظر راجع به مسئله کوروش و... هم هست و در چند بُعد اختلاف است. اجمالاً شاهنامه را عرض کردیم که یک چیزهایی هست که در اساطیر و این منابع اساطیری نیست در اوستا و منابع پهلوی نیست یک چیزهایی که بعضی‌ها ادعا کردند در تاریخ هست در شاهنامه نیست. ولی اجمالاً یک روایات ملی ایرانی در اواخر ساسانی وجود دارد که این‌ها مدام تغییر می‌کرده است مثلاً هر قرنی به قرن، جابجا، یک چیزهایی به این اساطیر و این داستان‌ها یا تاریخ‌ها کم و زیاد می‌شده تا رسیده به آنچه که از شاهنامه از هزار سال پیش مانده و این تا الآن دست ما مانده است.

متون فارسی زرتشتی هم منبع بعضی از این اساطیر است که این‌ها را زرتشتیان پس از ایران، یعنی وقتی که ایران مسلمان شده، زرتشتیانی که در ایران مسلمان بودند این‌ها را به فارسی پس از اسلام نوشتند که بخشی هم برای آن‌هاست که بعضی از آیین‌های ایران باستان را بعد از اسلام نوشتند که این‌ها بوده است.

یک بخشی از منابع هم، این نگاره‌ها و مجسمه‌ها و این آثار باستانی است، سکه‌ها، مُهرها، دیوارها، ظرف‌هایی که از دوره ساسانی و اشکانیان مانده است و انواع خدایان و انواع قهرمانان اساطیری در آن‌ها هست. این‌ها هم بخشی از این اساطیر را ساخته است.

یک بخشی هم مورخین غیر ایرانی، مثلاً مورخین اروپایی، چه یونان باستانی مثل "هردوت"، که خب دشمن ایران بودند و تاریخ نوشتند. چه بخشی‌هایی هم مربوط به اروپائیان، مستشرقین غربی، اروپایی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، آمریکایی،‌ روسی، این‌ها در قرن گذشته نوشتند بخصوص از وقتی که بر ایران مسلط شدند و ایران را گرفتند. حالا آن «خدای‌نامه» که هم روایات اساطیری و هم تاریخی، مربوط به دوره ساسانی است منابع کتبی و شفاهی آن دوران که در اختیارشان بود یک چیزهایی هم اضافه شد. اما اصل آن خدای‌نامه که به زبان پهلوی بوده، نمانده است حتی ترجمه‌های اولیه‌اش هم نمانده است یک چیزهایی مانده که به ما می‌گویند نقل شده که این‌ها ترجمه آن خدای‌نامه‌هاست ما مدرک و سندی هم نداریم که بتوانیم این‌ها را رد یا تأیید کنیم. یکسری منابع دیگر هم است، منابع سریانی، منابع ارمنی که بعضی از این‌ها هم وارد اساطیر ایرانی شده و این‌ها هم با این اساطیر ارتباط دارد حالا یا از ایران به آن‌جا رفته، یا از آن‌جا آمده است. وقتی این اساطیر را بررسی می‌کنیم که عمدتاً مربوط به آن چیزی است که ادعا می‌شود یک مهاجرت بزرگ تاریخی این آریایی بوده است از آسیای میانه، از منطقه شمال ایران آمدند و بعد این آریایی‌ها را که به آن‌ها هند و اروپایی می‌گویند پخش شدند یک عده‌ای از قفقاز به سمت اروپا رفتند یک عده‌ای آمدند بخش‌های وسیعی از آسیا را گرفتند و اشغال کردند و مستقر شدند که این‌ها هند و ایرانی هستند.

خود این‌ها دو گروه شدند یک عده این‌ها به هند رفتند و یک عده‌ای هم در فلات ایران که بعدها به نام ایران نامیده شد این‌جا ماندگار شدند ولی بخصوص آن آریایی‌هایی که اروپا رفتند رابطه‌شان با این‌ها کم شد و قطع شد اما در ایران و هند، فرهنگ مشترک خیلی زیاد داشتند هم مشترکات نژادی و هم فرهنگی. هر دویشان هم ساکنان اصلی و اولیه ایران و هند را زدند نابود کردند یا به بردگی گرفتند. به آن‌ها می‌گویند نجس‌ها که هنوز هم نسل‌های آن‌ها هستند و هزاران سال است به این‌ها همچنان ستم کردند و اذیت‌شان کردند و این‌ها را هیچ وقت آدم حساب نمی‌کردند. در ایران هم این کاست‌های طبقاتی شبیه هند، در ایران باستان هم ما داریم و بوده و بخصوص تا زمان اسلام که این فرهنگ طبقاتی را درهم می‌شکند گرچه در زمان بنی‌امیه و شاهان بعدی دوباره به شکل دیگری بازسازی شد اما تا آن زمان عملاً و رسماً بوده است، مثل هند، این‌جا هم کاست‌ها و طبقات ایرانی بوده است. این‌هایی که به ایران آمدند و آن‌هایی که هند رفتند، ایرانی‌ها و هندی‌ها خیلی مشترکات نژادی و فرهنگی دارند اساطیر مشترک هم زیاد دارند. یعنی زبان مشترک، اسطوره‌های مشترک، آیین‌های مشترک داشتند. حالا بعدها این‌جا با این عنوان اسم آن را ایران نامیدند حالا من بعضی از این خدایان مشترک ایران و هند را عرض کنم که بعضی از اسم‌هایی که تحت عنوان آیین‌های ایرانی پیش از اسلام مطرح شد بدانید ریشه‌های آن کجا بود؟

خدایان هند و ایرانی که انواع خدایان داشتند شرک و خرافات بود، جامعه در ایران و هند طبقاتی بود. سه طبقه بودند. در هند و آریایی‌ها که به اروپا رفتند آن‌جا هم این وضعیت هست. یعنی هم سه طبقه هست و هم خیلی دوران‌ها سه خدای اصلی است که بعدها این تثلیث، این سه خدایی که بین بت‌پرستان عرب در حجاز بود بین ایرانیان و آریایی‌های ایران و هند بود، نوع دیگری از این تثلیث در اروپا، اساطیر ایرانی و رومی وارد شد از میترائیزم و بعضی دیگر، همین بعداً وارد مسیحیت شد و آن خدایان و سه خدای بزرگ تبدیل به سه خدای مسیح شد. بدانیم که ریشه‌های بعضی از این‌ها از کجاست؟ سه طبقه از خدایان هند و ایرانی مربوط به سه طبقه اصلی بودند. 1) حاکمان و روحانیون، دربار و روحانیون زرتشتی. 2) فرماندهان نظامی، قدرت و زور. 3) طبقات پایین، کشاورز و پیشه‌ور و کارگران یدی، دست‌ورزان و از این قبیل. این‌ها در خدایان هند و ایرانی این سه طبقه و این سه تیپ خدایان، در خدایان ایرانی با یک تفاوت مختصری وجود دارد. خدایان دوران ودایی هند سه گروه هستند. 1) یک دسته خدایان، خدایان آن طبقه اول هستند یعنی دربار و روحانیون ایرانی بودند. آسوره‌ها که در رأس این خدایان وِرونا هست. خدای بزرگی است که اول خدای آسمان، خدای گنبد آسمان بوده و معادل این ورونا در هند، در ایران به آن اورمزد می‌گفتند. اورمزد در ایران است همانطور که او آفریده‌ها و دستیارانی به نام آیدته‌ها دارد این هم همین‌طور در ایران امشاسپندان هستند. اما آیا این امشاسپندان ایرانی همین فرشتگان هستند به زبانی که فلیسوفان عقول می‌گویند یا رب‌النوع و ارباب انواع که می‌گویند آن‌ها همین فرشتگان هستند این هم زبان هند و ایرانی‌های باستان در مورد فرشته‌ها بوده است. اگر این بوده اصل قضیه، می‌تواند درست باشد که بعد با یکسری تحریف‌ها و خرافاتی مخلوط شده است. باز این خدا یک دستیاری به نام میتره یا میترا داشته است که این آیین میترائیزم از این‌جا با ریشه‌های هندی و ایرانی شروع می‌شود. میتره یا میترا به مفهوم عشق و خدای عشق است. ترکیبی بین میترا و وِرونا می‌شود ترکیب قدرت و روحانیت. این‌ها بخشی از خدایان آن طبقه اول و حکومت هستند که پیمان همکاری بین روحانیون، آیین‌های قبل از اسلام با قدرت و شاهان است. این خدایان یک همکار دیگر هم دارند که به اصطلاح این‌ها خدایان لیگ دسته یک هستند! خدای دیگری هست که به این‌ها کمک می‌کند به رِتَه. که این رته خدای نظم است. در ایران به او اردیبهشت می‌گفتند. شخصیت اردیبهشت که یکی از امشاسپندان است. این رِتَه یا اردیبهشت همکار ورونا است و یکی از دستیاران آن خداست. همکاران دیگری هم این گروه از خدایان هند و ایرانی دارند که یکی از آن‌ها اویی است که در هند به او آریامَنه می‌گفتند و در ایران به او آریامن می‌گفتند و هر کدام از این‌ها توضیحاتی دارد که این نامگذاری‌ها چه وجهی داشته است؟ این دسته خدایان لیگ اول دسته اول!

خدایان دسته دوم، خدایان ارتشدار، که در هند دَئِوه می‌گفتند. دئوه در ایران دیو شد که هنوز هم می‌گوییم دیو. این دیوها در واقع خدایانی بودند که در رأس آن‌ها ایندِرا یا ایندِره بود که خدای طوفان بود. خدای جنگ، خدای سیل، خدای کشتار و از این قبیل. گروه اول در هند آسورا می‌گفتند در ایران اهوره یا اهورا می‌گفتند که همان آسورا یا آسوره هندی بود. اول هم اهورا می‌آورند اهورامزدا یا اهوره مزدا یا آسوره. همانطور که میترا و ورونا به نام ورونه و میتره خوانده می‌شود این آسوره و اهوره هم آسورا و اهورا هم خوانده می‌شد.

اهورا مزدا یا اهوره مزدا، اورمزد، هرمز، این‌ها انواع یک اسم با تعابیر مختلف هستند که در دوره‌های مختلف زمانی گاهی این اسم غالب می‌شده گاهی هم دیگری. ولی شکل نگارشی آن اهوره یا اهورامزدا بوده است یا آسورا مزدا بوده است. پس روشن شود که این‌ها کدام بخش از خدایان هستند و چه وظیفه و کارکردی داشتند. این خدایان ارتشدار یا این دیوها، ایندرا، خدای جنگ، این‌ها پشتیبان آریایی‌ها بودند. می‌گفتند خدای جنگ، پشتیبان ما هستند و همراه جنگجوی ودایی است. این خدای مهم دسته دوم از خدای هند و ایرانی هستند که در ایران به نام دَیْو یا دیو خوانده می‌شدند این‌ها در برابر اردیبهشت که امشاسپند هست قرار می‌گیرند. طبق این افسانه‌های ایرانی و خود این خدا هم، خدایانی مثل ایندرا هم باز یکسری خدایانی هستند که به این‌ها کمک می‌کنند. دستیاران و همکارانی دارند. دسته سوم خدایان، خدایان مظاهر طبیعت هستند که مجرای یک نوع طبیعت‌پرستی می‌شد. خدایان هندی و ایرانی، جلوه‌های مختلفی داشتند و طبیعت را تجلی می‌بخشیدند. انواع و اقسام خدایان؛ خدای صبح یا سحر، به نام اوشاس. خدایانی که با خورشید ارتباط دارند که در هند به نام ویشنو و سوریا یا ساویتا نامیده می‌شدند در ایران به اسم‌هایی شبیه این یا اسم‌های دیگری نامیده می‌شدند. خدای آتش آگنی بود. خدای دارو و شفا، خدای نوشیدنی شفابخش یا خدای شراب، در ایران به نام هومه و در هند به نام سومه نامیده می‌شد یعنی ریشه‌های مشترک ایرانی و هندی دارد. این تثلیث، این خدایان سه‌گانه و سه دسته خدایان، ریشه قدیمی آریایی دارد، ریشه‌های قدیمی هندی دارد و در هندوئیزم هم این سه خدا و خدایان سه گانه هست. شاید از طریق ایران بشود این آیین متیرا و متیرائیزم هم به اروپا رفت و هم به بخش‌های دیگری از جهان منتشر شد و تثلیث در قالب مسیحیت هم ادامه پیدا کرد. آن‌جا نام‌های دیگری بود و این‌جا خدای پدر و خدای پسر و روح‌القدس و از این قبیل شد. بنابراین این تثلیث ریشه هند و ایرانی و یک چنین ریشه‌های اساطیری دارد. در هند، در دوران ودایی و دوران اولیه هندوئیزم همه خدایان ستایش و نیایش می‌شدند برای همه خدایان قربانی می‌شد. آن خدایان دسته اول، اهوراها از آن‌ها چیز می‌خواستند از خدایان دسته دوم حتی دیوها، از آن‌ها حاجت می‌خواستند، از ایرانی‌ها و آریایی‌ها.

در یک دوره‌ای اهورا و دیو، این دوتا دسته خداها با هم دوست و آشتی هستند بعد کم‌کم این دوتا گروه با هم درگیر می‌شوند و این دو دسته خدایان به جان هم می‌افتند! و لذا در آن سرودها و اساطیر بعدتر و متأخرتر آریایی و ایرانی – هندی بین اهورا و دیو، دئوَه، درگیری و جنگ راه می‌افتد! بخصوص ورونا و ایندرا درگیر می‌شوند. ایندرا خدای ارتشدار از تبار دیوها و دئوه‌ها هست و رته از گروه اهوراها و آسوره هست این همدست و دستیار ورونا هست. این خدای سامان و نظم است. خب این دوتا طبیعتاً با هم سازش ندارند و کم‌کم بین این‌ها اختلاف می‌افتد! قبلاً همکاری می‌کردند و ائتلاف داشتند بعد این دوتا دسته خدا به جان هم می‌افتند و خدایان گروه دیوها موفق می‌شوند قدرت خدایی خودشان را حفظ کنند و دیوها برنده می‌شوند این خدایان گروه دیوها برنده می‌شوند و منصب خدایی‌شان را حفظ می‌کنند اما گروه آسوره‌ها و اهوراها تنزل داده می‌شوند. این‌ها قبلاً جزو خدایان بودند ولی بعد در مرتبه ضد خدا قرار می‌گیرند چون دیوها خدا شدند و این اهوراها ضد خدا می‌شوند. آن وقت اهوراهای بزرگ مثل ورونا و میترا این‌ها صفات اهورایی را از دست می‌دهند و به گروه خدایان دیوی ملحق می‌شوند. جزو دیوها می‌شوند و جزو خدایان باقی می‌مانند. برای این که خدا بمانند به دیوها ملحق می‌شوند بعد در این وداهای متأخرتر که بعدتر درست شد اهوراها همه‌شان دیو می‌شوند یعنی یک موجودات نابکار و خدایان پلیدی می‌شوند. این دیدگاه و تفکرات در سرزمین ایران، اهورا، سرور بزرگ، این لقب مزدا می‌شود. آفریدگار بزرگ می‌شود اهورامزدا. در متن‌های قدیمی‌تر ایرانی دوتا خدای دیگر هم هستند که به آن‌ها هم اهورا گفته می‌شده، یکی میترا هست که همین میترائیزم از درون آن بیرون می‌آید و یکی هم یک خدای دیگری است که الآن اسم ایشان را فراموش کردم! به این‌ها اهورامزدا نمی‌گویند ولی این‌ها هم اهورا هستند اما مزدا را سر آن نمی‌آورند. این هم بخشی از این‌هاست.

آن وقت این دیوها یا دئوَه‌ها، اول به شکل خدایان بیگانه می‌شوند بعد خدایان دشمن می‌شوند و بعد همین دیوی می‌شوند که الآن می‌گوییم. یک شخصیت منفی است. لذا خدایان مهمی که در آن گروه دوم خدایان هندی بودند به نام دئوَه‌ها و دیوها، همین دیوهای اساطیر ایرانی می‌شوند که این‌ها در برابر آن خدایان اصلی هستند و در نقطه مقابل امشاسپندان هستند. این اصل مسئله. این هم ممکن است که حقایق درستی بوده باشد به عنوان فرشتگان و شیاطین. امشاسپندان و دیوها، اصل این مسئله که نیروهایی الهام‌بخش یا وسوسه‌گر برای خوبی و بدی، عدل و ظلم،‌ حق و باطل وجود دارند و نباید بگذاریم این‌ها در قلمروی حیات انسان، درون انسان، بیرون، در جامعه، در طبیعت، نگذاریم دیوها بر امشاسپندان پیروز بشوند و ما جزء سربازان اهورامزدا باشیم نه جزو آن طرف، اصل این حرف یک حرف درست دینی است و این که هستی بی‌طرف نیست شما هم نباید خنثی و بی‌طرف باشید خوبی و بدی معنا دارد به جبهه بدی ملحق نشوید. اصل این حرف‌ها حرف‌های درستی است. اما در طول تاریخ آنچه که از انبیاء قدیم و رسولان الهی شنیدند هندی‌ها، ایرانی‌ها و دیگران، آریایی‌ها و غیر آن‌ها، کم‌کم با انواع شرک و خرافات و افسانه‌ها و اساطیر مخلوط شد. ناهید، میترا، اهورا، آناهیتا همه این‌ها سمبل یک مفاهیمی هستند. زُروان که بعد آیین زُروانی‌ها مطرح می‌شود این‌ها همه می‌تواند ریشه‌های اولیه درستی داشته باشد که به تدریج با شرک و خرافه و چیزهای عجیب و غریب و خلاف عقل آلوده و منحرف شد و پر از تناقض پیش آمد. از جمله این که خدایان فرزند دارند! پدر دارند! متولد می‌شوند! خدایان ازدواج می‌کنند! شاید این سوره توحید را که هر روز ما در نماز می‌خوانیم و باید بخوانیم که «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد» بگوییم یعنی چه؟ مگر کسی ادعا دارد و داشته که خدا بچه می‌زاید؟ یا خدا پدر و مادر دارد؟ یا کسی هم‌سطح و هم‌ردیف خداست؟ بله، نه تنها بوده، یعنی همه جهان به چنین عقایدی گرفتار شده بودند و انبیاء با این شرک و خرافات مبارزه کرده بودند بلکه تا همین دورانی که الآن ما و شما هستیم نزدیک دو – سه میلیارد انسان به اَشکال مختلف، هنوز به همین حرف‌ها اعتقاد دارند. همین الآن شما به هند و شرق آسیا بروید یا در بعضی از مناطق آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین و آمریکای شمالی و اروپا بروید شکل‌های مختلفی از این وجود دارد حتی مسیحیت که آخرین دین الهی قبل از اسلام بوده و جدیدترین و جوان‌ترین دین قبل از اسلام بوده، شما باز می‌بینید که نگاه به خدا، به بهشت، به جهنم، به خوبی، بدی، خدایان،‌ تثلیث، فدیه، شراب مقدس، همه این‌ها بسیاری از همین آیین‌هایی است که از همین اساطیر قدیمی وارد مسیحیت شده است. همین الآن هم جلوی مجسمه حضرت مسیح(ع) و حضرت مریم(س) به عنوان خدا، پسر خدا، مادر خدا، بحث می‌کنند و در ایران و هند، آریایی‌ها، شرق، غرب، عرب قبل از اسلام، همه این‌ها قائل به همین بودند که این‌ها خدایان هستند این خدا با آن خدا ازدواج کرده، این خدایان بچه آن خداست! این بابای این است! و همه این‌ها هم‌ردیف خدا هستند! اصلاً خدا کارها را به این‌ها سپرده و رفته! آن وقت جن و شیطان و فرشته را با هم قاطی می‌کنند با ارباب انواع فلسفه، مجموعاً، همین الآنی که ما داریم با هم صحبت می‌کنیم هنوز چند میلیارد از بشریت به یک شکل‌هایی همچنان به این اساطیر معتقد هستند و گاهی خودشان هم نمی‌دانند که ریشه‌های این‌ها چیست. یکی همین بحث ثنویت است که اساطیر ایران هستی را دوقطبی کردند. در تاریخ 12 هزار ساله‌ای که اساطیر ایران برای تاریخ بشر می‌شمارند این هست، یعنی می‌گویند آفرینش 12 هزار سال است، این سنت دوره ساسانی و نوشته‌های مربوط به آن دوره است. در اوستا ظاهراً بطور صریح این تعبیر نیست، تا جایی که من بررسی کردم و پرسیدم، بطور صریح این تقسیم‌ که 12 هزار سال است با این تقطیع می‌شود ظاهراً نیست اما اگر بعضی از این مفاهیم اساطیر قبلی را بدانیم آن وقت فهم متون تاریخی و حتی فهم خود اوستا از جهاتی منظم‌تر و راحت‌تر می‌شود. مثلاً طبق این اساطیر در ایران باستان معتقدند بودند که تاریخ هستی 12 هزار سال است، 4تا سه هزار سال است! در دوره اول، دوره مینوی بوده، و دوره معنوی و غیر مادی بوده است و دوره‌های بعد مینوی و گیتی‌ای شده است. مینوی یعنی غیر مادی. گیتی یعنی مادی و جسمانی و محسوس. خب اصل این حرف، باز می‌تواند درست باشد که شاید اشاره به قضیه خلق آدم و حوا در بهشت اولیه بوده که مادی و طبیعی به این شکل نبوده و مسئله خلیفه‌اللهی و نسبت آن با عالم غیب و عالم بالا، بعد مسئله شیطان پیش می‌آید، بعد مسئله هبوط به عالم ماده و طبیعت پیش می‌آید که می‌شود گفت که هستی دوبُعدی می‌شود، مینوی و گیتی‌ای، مادی – جسمانی و معنوی می‌شود ولی قبلش مینوی بوده است در بهشت ماقبل دنیا. اصل این مسئله می‌تواند یک مسئله درستی باشد و قابل فهم عقلی هست. اما بعد، چیزهایی است که مخلوط می‌شود. حالا کاری ندارم که بعداً حتی همین اساطیر هم، نه اسطوره است، نه شرک است و نه توحید است. بلکه به بازیچه تبدیل شده است. مثلاً ناهید، آناهید، آناهیتا، اپانمات، و تعابیر مختلف که فرق این‌ها با هم چیست؟ نسبت‌شان با هم چیست؟ در هند به چه معنا بوده است و این‌جا به چه معنا شده است؟ و از این قبیل، خب خیلی این‌ها مباحثی دارد که... آنچه که الآن این کلمات بکار می‌رود اصلاً آن معنا نیست. آن وقت اساطیر ایران می‌گفتند که سه هزار سال اول جهان مینوی بوده است نه مکان بوده، نه زمان بوده، ماده نبود، حرکت نبود، اما دو هستی بود، دو جهان بوده، یکی جهان اورمزد، جهان نور و حیات و آگاهی و زیبایی و تندرستی و شادی و سلامت. و هرچه که خوبی است. دوم؛ جهان بدی بود برای اهریمن که تاریک و زشت و مظهر نابودی، بدبو، بیماری، غم، و هرچه که یک دنیای بد را در ذهن ما مجسم می‌کند. در نوشته‌های زرتشتی که اصل این‌ها چیست و چی نیست خیلی اشاره نشده است. در این گاتها و گاهان که آن بخش قدیمی‌تر اوستا هست که یک بخشی از آن مانده، آن‌جا از دو روح صحبت می‌شود که یکی سپندمینو و انگره‌مینو، یکی روح مقدس است که تجلّی اورمزد و اهورامزدا است. یکی روح خرابکار است که تجلی اهریمن است. این دوتا دوقلو هستند یعنی اهورامزدا و اهریمن دوتا همزاد هستند. اول دوقلو هستند با هم می‌آیند بعد این دوتا با هم درگیر می‌شوند و اورمزد و اهریمن با هم درگیر می‌شوند. بعدها در عقاید زُروانی‌ها که شاید دوره هخامنشیان به بعد بشود، در دوره زُروانی‌ها، زُروانی‌ها می‌گویند اصل این دوتا یعنی سپندمینو و انگره‌مینو هر دو در جهان قبل از ماده بودند، در جهان پیش از ماده و حرکت و زمان و مکان بودند در آن‌جا این دوتا اصلش یکی بوده ولی بعد با هم درگیر شدند. در این نوشته‌های پهلوی زُروان به نام خدای زمان نامیده می‌شود. می‌گویند زُروان خدایی است که در زمانی که هیچ چیز نیست نیایش می‌کند تا پسری با ویژگی‌های خاص اورمزد داشته باشد که بعد او جهان را بیافریند. در پایان هزار سال، زُروان شک می‌کند که این همه من دارم دعا و نیایش می‌کنم آیا این فایده‌ای دارد و به نتیجه می‌رسد یا نه؟ آن وقت این‌جاست که نطفه دو فرزند در شکم و بطن او بسته می‌شود و زُروان خدایی است که صاحب دو فرزند می‌شود و این دو فرزند با هم دوقلو در آنِ واحد به هر دو آبستن می‌شود. آن وقت اورمزد نتیجه آن نیایش‌ها و صبر زروان و این خداست. اهریمن نتیجه این شک اوست. این دوقلو یکی نتیجه صبر و یکی هم نتیجه شک اوست. آن وقت زروان پیمان می‌بندد که بین این دوتا بچه‌ای که در شکم من هستند آن که اول به دنیا بیاید هر کدامش می‌خواهد باشد، آن خوب یا آن بد، هر کدام‌شان که باشد آن را فرمانروای جهان می‌کنم جهان در اختیار او باشد! ببینید خدا و خدایان، «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد» چه چیزهایی بود؟! در آیین مسیحیت هم خدای پدر است! خدای پسر است! یلد و یولد و له کفواً احد. هم‌سطح او هست. در تمام این آیین‌ها این‌ها بوده است. بعد از هزار سال، زُروان دعا کرده، که خدایا یک بچه مثل اورمزد به من بده که این بیاید بشر و جهان را خلق کند، هزار سال طول می‌کشد دعایش مستجاب نمی‌شود شک می‌کند حالا یک دوقلو در شکم او هست که این صاحب دو فرزند می‌شود همزاد، منتهی اورمزد محصول صبر و نیایش اوست و اهریمن محصول شک اوست. بعد این دوتا بچه هنوز به دنیا نیامدند، این دوتا خدا، می‌گوید هر کدام اول به دنیا بیاید از این دوتا دوقلو، او حاکم جهان می‌شود. آن وقت اهریمن این نیت را می‌فهمد و می‌گوید یک کاری کنم که من زودتر به دنیا بیایم یعنی در شکم آن خدای تاریکی، متوجه می‌شود که اگر زودتر بیرون بیاید او بر جهان حاکم می‌شود و لذا نقشه می‌کشد و برنامه‌ریزی می‌کند که اول به دنیا بیاید و اهریمن آلوده و بدبو ابتدا از خدای زُروان متولد می‌شود و بیرون می‌آید و اورمزد که پاک و خوشبو بود دیرتر به دنیا می‌آید. لذا زروان چون عهد بسته و نذر کرده، اهریمن را برای بقیه آن 9 هزار سال که باقی مانده است بر همه جا حاکم می‌کند با این اطمینان که آخرش بعد از این که دوران‌های طولانی این اهریمن حکومت می‌کند بین این دو اورمزد و اهریمن در پایان جهان و پایان تاریخ یک جنگی خواهد شد که اورمزد پیروز خواهد شد و خودش به تنهایی تا ابد حکومت خواهد کرد و لذا کل آفرینش زُروانی بعد از 12 هزار سال تمام می‌شود.

خب ببینید همه این‌ها یک رگه‌هایی از عقاید درست در آن هست مسئله حاکمیت ظلم و جور بر بشر، مسئله این دوگانه بودن و دو راه بودن «هدیناهم نجدین»‌ ما هر دو سرزمین را به بشر نشان دادیم و انتخاب با شماست که این مسیر یا آن مسیر را بروید. این به بهشت می‌رسد و آن به جهنم. وسوسه شیاطین. الهامات فرشتگان و این که این‌ها ابزار کار فعل خداوند هستند نه این که دستیار خدا و شریک خدا. اما وسیله و اسبابی هستند که خداوند از طریق آن‌ها هستی را بارور می‌کند. ما در روایت داریم که فرشتگانی وکیل تک تک قطرات باران هستند، فرشتگان و همه موجوداتی که در این عالم هستند به فرمان خداوند از طریق فرشتگان الهی، هم به وجود آمدن‌شان، هم بقاءشان و هم مرگ‌شان، همه طبق برنامه الهی است. و این فرشتگان الهی حضور دارند. قوای الهی که ما نمی‌بینیم ولی هستند و آن‌ها ما را می‌بینند. اصل این حرف‌ها درست است. اصل این که در پایان تاریخ مسئله پیروزی عدل بر ظلم، و آخرالزمان در دنیا و بعد در قیامت، همه این‌ها سخنان درستی است که در همین عقاید ایران و شرق و غرب پیش از اسلام هم کم و بیش به این‌ها اشاره شده است. منتهی می‌بینید که چه خرافاتی کم‌کم با این‌ها مخلوط می‌شود و این را باید چه کرد؟ مشکل این است که با این‌ها چیزهایی قاطی می‌شود که یک مقدار اصل حرف را به حاشیه می‌برد و مشکل درست می‌کند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha